موج منفی

 

موضوع اینه که خیلی وقته دارم با افکارم می جنگم. سعی میکنم فکر های مثبت رو هی تکرار کنم. یه هدف تعیین کنم و  تلاش کنم تا بهش برسم. مدام با خودم تکرار کنم که زندگی زیباست و من میتونم و ...

اما انگار مثل همیشه منتظر یه تلنگر بودم که بشکنم و بی خیال همه چیز بشم! دیگه باید واقعیت رو قبول کنم. مگه پوچی به چی میگن؟؟

مگه همه افکار و احساس های سرد و مسخره من اسمش پوچی نیست؟

من نمیفهمم آخرش که چی؟

آخر این دنیامون تو بهترین شرایط به چی میخوایم برسیم؟ به کمال؟!! آخر کمال چی؟... اون دنیا؟

خوب خدارو شکر اون دنیا هم که تا اونجایی که شنیدیم انتهایی نداره!

من تو دلیل زندگی خودم و همه آدما موندم! آدم خوب باشه یا بد باشه. به آرزوهاش برسه یا نرسه. آرامش داشته باشه یا نداشته باشه. شاد باشه یا غمگین. اینا هیچ فرقی تو اصل موضوع نداره!

 برای چی؟؟؟؟؟؟؟

خدایا من خسته م . از افسردگی خودم و همه آدم های اطرافم. از اینکه تا آخر عمرم همراهمه. حتی اگه یه نقاش موفق بشم. اگه ادم هایی که برام عزیزن همیشه در کنارم باشن. اگه کسی نباشه که با حرفاش و رفتاراش  اذ یتم کنه . حتی اگه همه چیز بر وفق مراد باشه بازم این حس مسخره در وجودمه.همون طور که در وجود ادم های اطرافم هست. فقط شدید و ضعیف داره. اما هست!

واقعیت اینه که تا چند روز دیگه دوباره شروع میکنم به تظاهر. هم برای خودم هم برای دیگران.چون مجبورم. به جز این راهی ندارم. خودم اینو میدونم!!!اما افکارم و احساس هام تغییری نمیکنن.ولی سعی میکنم که بهش فکر نکنم و مثل بقیه آدم ها زندگیم رو الکی بگذرونم.

وای که چقدر از گذروندن و روز مرگی بدم میاد.,

 

نظرات 6 + ارسال نظر
خانوم سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:08 ب.ظ http://khan00m.blogsky.com

خیلی وقتا منم همین احساس را دارم ،احساس پوچی ،احساس میکنم همه چی مسخره است ،زندگی ،آدما و......
نمی دونم اینجور وقتا انگار آدما می رسند به بن بست ،می رسند به انتها و از خودشون و ایده آلاشون دور می شوند و پر می شوند از یک عالمه سوال
بعضی وقتام خسته میشن ،و دلشون تنگ می شه برا تنهایی ،یک طورایی از همه چی و همه کس بیزار می شوند
و رها شدن از این احساسات سخته، خیلی سخته

[ بدون نام ] سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 08:53 ب.ظ

عزیزم درسته که ادما وقتی زندگی واسشون سخت و یکنواخت میشه احساس پوچی میکنن.ولی خودتم میدونی که یه لحظه هایی تو زندگی هر ادمی وجود داره که انقدر زیباست که ادم دوست داره انقدری زنده باشه که بتونه فقط ۱بار فقط ۱بار دیکه تجربش کنه مثل حس دوست داشتن!!!!!!!!!!

قهرمان فراموش شده چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:33 ق.ظ http://expiredhero.blogsky.com

سلام
خوبی ؟
ممنون از این که به فکرمی
میتونم بپرسم چی شده ؟
میدونی
من برای ارشد دارم میخونم
و فشار روم زیاده
یه کمی هم که فشار روانی میاد
حسابی خشتم می کنه
اما من یه مردم
و با مشکلات بزرگ شدم
پس مساله ای نیست

اما نگران تو شدن
میشه بگی چی شده
برام آف بذار
منتظرتم

برخی تو
محمد

مهم نیست (یکی غریب تر از تو...) چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:39 ق.ظ http://arezoo62.mihanblog.com/

سلام من الان در اوج نبودنم همخش می خوام به گذشته فکر نکنم ولی همش خاطرات اون روزا جلو چشممه...
شما هم سعی کن واسه خودت زندگی کنی چون این دنیا ارزش غصه خوردن رو نداره بالاخره خودت به یک کاری مشغول کن تحصیل یا ورزش و یک کاری که واست تازگی داشته باشه...خلاصه همه ساعات بیکاریت را پر کن اون وقت وقتی برای فکر کردن نداری و می بینی زندگی با همه بدبیاریهاش بازم قشنگه البته یکی باید به خودم امید میده چون از همه ناامید ترم... شاد باشی....

شب نویس چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:33 ق.ظ http://shabnevis.com

فقط بچسب به عشق. همین. سرتو گرم میکنه. زمان رو قشنگ میگذرونه. همه چیزم معنی پیدا میکنه. فقط آخر هر عشقی بد تموم میشه که خودتو برای اونهم اماده میکنی.

اسیر فراق پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:30 ب.ظ http://sereshk.blogsky.com

سلام..موجهای منفی زیاده..اما تنهایی چیز دیگری ست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد