برای آینه ی بلند اتاقم!

اگر باد غبار چهره ات را  با خود ببرد

موهایم را میبافی؟

بغض هایم را در لابه لای پریشانیه تارهایش پنهان کرده ام.

محکم نه!

شیون  میشوند و میبارند از سرم!

خشکیه دستانم و

 خیسیه چشمانم

هر دو را

به تو میسپارم

 که پایدار ترین همدمی برای  جستجوی دردناک چشمانم!

من احمق نیستم!

من احمق نیستم

 پیراهنم بنفش است

 وبرف میبارد  از گرمای وجودم

رزهای خوشرنگ احساسم  زیر کلاه حصیری  خشک شده اند!

من تنها نیستم

نفسهایم همیشه در کنار م میمانند.

تا لحظه ی مرگ!

و از ان به بعد تو.

تو با من باش! وقتی طعم گس مرگ را جویدم!

کم نیاورده ام.

اینجا همه چیز زیاد است!

.

.

فقط

شاید خسته ام از تاول های داغ  پا- ها -یم!

چشمای بیچاره ی من!

چشمام میسوزن

گرمای منجمد هوا روبه سختی قورت میدم. تلخه!

دنبال یه جای تاریک میگردم

جایی که دیواراش اونقدر تاریک باشن که منو با خودشون یکی کنن.

که کسی نتونه بی رنگ بودن احساسام و بهم گوشزد کنه.

که کسی ازم توقع روشن بودن و نداشته باشه.

میخوام راحت باشم!

نمیخوام نگران افکار دیگران باشم.

نور چشمم و اذیت میکنه.

به شرط چاقو؟؟؟

این روزها

در انتهای دخمه ی نمناک زندگی ام

باد با خود بوی هندوانه می آورد!!!

حسابی قاطی کردم!!!!

 

من قرمز رویاهام با آبی عشقم

سبزی احساسام با زردی شیطونیام با

خاکستری بنفش گریه هام با نارنجی شوخی هام با

صورتی لبخندهام با بی رنگی خاطره هام

همشون دارن با هم قاطی میشن!

دارن سیاه سیاه میشن.

میترسم نتونم جداشون کنم.

نتونم احساسشون کنم. دوستشون داشته باشم.

یه جوریم که تاحالا نبودم!!!

حالم اصلا خوب نیست.

اما اصلنم نمیشه گفت که بده!(این جمله برای این بود که یه وقت خودتون و ناراحت نکنید!)

بی هدف. عصبانی . ساکت!!

سکوت بهم آرامش میده. بیشتر از همیشه.

حوصله ی پر حرفیای خودم و ندارم.

چشم دل!!!!!

ای چاه بد

اومدی سر راه من که چی؟

خوب شد دیدمت. وگرنه الان اون ته مه ها بودم!