کمرنگ تر از همیشه!

این روزها چه کمرنگ شدم!

این روزها کمتر فکر میکنم

کمتر میخندم. کمتر طراحی میکنم

کمتر وبلاگ میخونم

کمتر حرف میزنم

کمتر زندگی میکنم

نمیدونم شاید به خاطر سرماست

شاید به خاطر اینه که زمستون داره نزدیک میشه!  

شاید به خاطر کمبود وقته.

شایدم دلیلش دلتنگیه!

دلتنگم. واسه خیلی از  آدما. واسه خیلی چیزها.

 واسه خیلی از احساس ها.

 واسه خیلی از روزها که گذشتن و خاطره شدن.

واسه به یاد اوردن خیلی از اون خاطره ها که

 دارن توی ذهن خسته ی من گم میشن .

بعضی وقت ها احساس میکنم شدیدا منتظرم!!

نمیدونم منتظر کی؟! یا چه اتفاقی هستم!

 ولی...

 خستگی جسمم. بی تفاوت بودن روحم. تپش قلبم.

 سردی دست هام. فکر آشفتم. همشون مثل حس انتظار هستن!

 

 

پ.ن : مدتیه بیشتر وقتم رو به درس خوندن میگذرونم.

نمیدونم که  خوبه یا نه.