من احمق نیستم!

من احمق نیستم

 پیراهنم بنفش است

 وبرف میبارد  از گرمای وجودم

رزهای خوشرنگ احساسم  زیر کلاه حصیری  خشک شده اند!

من تنها نیستم

نفسهایم همیشه در کنار م میمانند.

تا لحظه ی مرگ!

و از ان به بعد تو.

تو با من باش! وقتی طعم گس مرگ را جویدم!

کم نیاورده ام.

اینجا همه چیز زیاد است!

.

.

فقط

شاید خسته ام از تاول های داغ  پا- ها -یم!