این ترم آخری همه پسرهای هم کلاسی و هم دوره ایمون حسابی پرو شدن!!
ادم هایی که حدود دو سالونیم باهاشون بودم. گردش های دسته جمعی. سفر های یک روزه. کافی شاپ. سفره خونه. موزه. نمایشگاه های مختلف . همه جا کنار هم و با هم رفتیم و کلی خوش گذروندیم و ادعامون میشده که چقدر با هم صمیمی هستیم و کلی همدیگه رو میشناسیم!
همیشه بیان کردیم که چقدر خوبه که ما فقط دوستیم! دوستهای خیلی معمولی و هیچ رفاقت خاصی بینمون نیست!( مثل بعضی ها که اول عاشق شدن و بعد از چند ماه چشم دیدن همدیگه رو ندارشتن!)
حالا ترم اخر..؟؟!!!!!!!
چنان پیشنهاد های جدید و جالبی از چند تا از همون هایی که فکر میکردم کاملا میشناسمشون دریافت کردم که نمیتونم به هیچ کدوم از خاطرات خوبم اعتماد کنم!
انگار همه ی اون لحظه ها فقط توی رویا هام بودن.
این پسر ها انگار واقعا جنبه یه دوستی از نوع عادیش رو ندارن!
اینا هم انگار احساس کردن دیگه ترم اخره و باید تلاش خودشون رو بکنن.(سنگ مفت. گنجشک مفت!!!!!!!!!)
دیگه دلم نمیخواد برم دانشگاه. دیگه نمیتونم تو چشمشون نگاه کنم و طوری رفتار کنم که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده!
نمیدونم چی کار کنم؟
چاره ای ندارم. باید برم! ولی خوشحالم که این روز های اخر اونارو شناختم!! و مطمئنن دیگه از اینکه دارم ازشون جدا میشم غصه نمیخورم!
پ.ن: همیشه میگفتم که پسر ها خیلی با معرفت تر از دختران. اما انگار معرفت اونا هم از نوع خاصشه و طبق شرایط خاص !!!!!
سلام
مرسی از این که تبریک گفتی
ولی این بد ترین تولد تمام عمرم بود
lترم آخر ادمهای جدید!!!واقعا.. چقدر سخته که آدم بعد از یه مدت طولانی که با کسیه تازه بفهمه این کی بوده و خبر نداشته!
پسر و معرفت؟!!!!!!!!!!!!!!
گشتیم نبود نگرد نیست .
سلام.پس همه تیرهای ترکش مشغول پرتابه
همیشه منتظر باش آدمایی که می شناختی جدید بشن یا همون عوض بشن،چه می دونم
این روزا آدمها بیشتر شبیه آفتاب پرستن مدام رنگ عوض می کنن
فکر کنم نیتشون خیر باشه می خوان خسته کننده و تکراری نباشن!
خیلی دنبال معرفت نباش تقصیر آدمها نیست خیلی وقته تو فرهنگ لغت چاپ نمی شه!
هر ادمی باید برای تجربه هاش یه بهایی پرداخت کنه. این هم بهای قضاوت تو در مورد وفاداری. واژه ها برای توصیف ادم ها به کار می رن و نباید واژه ای را به جنس خاصی نسبت داد. چون همیشه خطا می کنیم و اخرش حسرت می خوریم!
ممنون از لینک. من هم ترا لینکیندم(:
وا پناه بر خدا.. دختره بد بین... خوب نیتشون خیره مادر.. حالا بزار بیان.. بشینیم 2 کلوم حرف بزنیم... شاید.. اصلا.... هان نه؟.... حالا چی میشه یه عروسی هم ما بیافتیم... خسیس!!!
ای بابا
کجای کاری
زیاد سخت نگیر
محم اینه که بلاخره خودشو نشون داد
ترم آخر همیشه دلگیره...