تا حالا شده
یه روز صبح که چشماتون و باز میکنید از همه چیز بدتون بیاد
شده یه روز احساس کنید اگه بتونید همه ی کارایی که دوست دارید
و بکنید بازم دلتون آروم نمیشه!!
با همه ی اتفاقایی که اطرافتون میفته و همه ی کسایی که دور و
برتون هستن مشکل داشته باشید.
اونقدر الکی عصبانی باشید که دلتون بخواد به همه حتی خودتون.
مادر و پدر و دوستاتون. آدم های توی خیابون. ماشیناها . گربه ی بیچاره ای
که از جلوتون رد میشه. همه ی صداهای اطراف . هوا. باد. خورشید... خلاصه
همه چیز فحش بدید و بد و بیراه بارشون کنید؟!
هرکی میاد طرفتون فقط داد و بیداد نصیبش بشه؟!!!!
اونوقت همون شب یه مهمونی دعوت باشید که کلی آدم متشخص کنارتون
باشن و به هیچ وجه هم نشه مهمونی رو پیچوند!!!!
بعد تو اون وضعیت که مییخوای سر به تن هیچ کس نباشه مجبور باشی
لبخند بزنی و آروم باشی و خودت و بخوری و..!! وااای. چقدر وحشتناکه!
دیشب از اون شبا بود !
بعضی از دوستا مثل بستنی می مونن!!!
زود زود آب میشن و
فقط دستات و نوچ میکنن!