اینم یه جورشه!
بیتفاوت بودن!!!
چیزی که ازش متنفر بودم داره سرم میاد!
دیگه هیچی مهم نیست
هیچ تلاشی
هیچ گله ای
هیچ بغضی
هیچ لذتی
هیچ
شاید ترسی هم نباشه دیگه! مطمئن نیستم!
برادر مهربونم همیشه میگفت که عادت میکنی!!!
انگار دارم عادت میکنم
به زندگی
به مردم
به احساساتم!
از وبلاگتان استفاده کردیم شما هم به ما سربزنید اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما برسد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شود=>
http://www.dvp.mihanblog.com
کلیک کن تو قلب من
http://www.mamno-13.blogsky.com
ورود 13- ممنوع
http://www.rezanaghizadeh.mg-blog.com
دنیای طلایی
سلام!نوشته های جالبی داری... به منم سر بزن...
دلتنگی های ادمی را باد ترانه ای ساز میکند
رویاهایش را اسمان پر ستاره نادیده میگیرد
هردانه برفی به اشکی نریخته میماند
سکوت سر شار از سخنان ناگفته است
از حرکات ناکرده
اعتراف به عشق های نهان
و شگفتیهای بر زبان نیامده
در این سکوت حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو و من ...
سلام
گاهی مجبوری عادت کنی...
سلام.
گاهی اوقات ادم ارزوی رسیدن به چیزی رو داره و وقتی بهش می رسه می بینه یه چیزایی رو هم از دست داده ..
امیدوارم گرمی زندگی دوباره شما رو فرا بگیره..
قدر همه روزای زندگی رو بدونین که زودگذرند و ناپایدار
Long time no see ... یه حس سرد به من گفت پیشم اومدی ، اومدم مطمئن بشم ، همین .
موافقم... منم یه مدتی مبتلا شدم... شاید الانم هستم... یه چیزی تو آدم محو میشه.... بعد دیگه نه غمها خیلی غمه... نه شادی ها خیلی شادی!