من احمق نیستم!

من احمق نیستم

 پیراهنم بنفش است

 وبرف میبارد  از گرمای وجودم

رزهای خوشرنگ احساسم  زیر کلاه حصیری  خشک شده اند!

من تنها نیستم

نفسهایم همیشه در کنار م میمانند.

تا لحظه ی مرگ!

و از ان به بعد تو.

تو با من باش! وقتی طعم گس مرگ را جویدم!

کم نیاورده ام.

اینجا همه چیز زیاد است!

.

.

فقط

شاید خسته ام از تاول های داغ  پا- ها -یم!

نظرات 13 + ارسال نظر
Panda جمعه 11 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:01 ق.ظ http://dr-panda.persianblog.com

شاید فقط خسته ام...!!! قشنگ بود...!!!

بهزاد جمعه 11 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:08 ق.ظ http://www.khattkhatti.persianblog.com

زندگی مثل یه آدامسه که تا میخوای از مزه شیرینش لذت ببری تموم شده و چیزی جز طعم گس بیهودگی برات نمیمونه ... سریعتر و قویتر میجویش اما دیگه مثل قدیم نیست ... تو عوض نشدی ، حتی زندگی هم ظاهرا عوض نشده اما حست به زندگی بیرنگ شده .

[ بدون نام ] جمعه 11 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:28 ب.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام
خستگی....شاید خر مشکله ما اینه که زیادی خسته ایم...
منم خیلی خسته ام...شاید یه تنوع می خوام..

آزاده شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:20 ب.ظ http://azi-bala.blogfa.com

کمتر راه بری مشکل حل میشه (;

ماهمهر یکشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:52 ق.ظ http://maahomehr.blogfa.com

و همین تاول هاست که به ما درس زندگی می آموزد...
دردش شیرین است زیرا لحظه های تلخ تنهایی را به یادم می آورد... روز های پیمودن و رفتن...
موفق باشی....

mehran یکشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:06 ق.ظ http://mohajeram.blogfa.com

سلام
قشنگ بود

پیام یکشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:48 ب.ظ http://www.payamsn.persianblog.com/

سلام.امیدوارم که بعد از اخرین نفس کسی باشد

فوژان یکشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:16 ب.ظ http://www.foojan.blogfa.com

بابا انتقال احساسات . بیان احساسات از طریق کلمات . جدی به سخره نمی گیرم می خوام انتقاد کنم اگه اجازه بدی .
نظر من اینه که اینجوری خیلی سخت میشه کلمات رو تعبییر کرد . خیلی گنگه . شاید این روش شما باشه اما من حس میکنم اینجوری ممکنه بعضی از خواننده ها که با فضای روحیت آشنا نباشن دچار سو تفاهم بشن .
فکر کنم یه ذره شفاف تر و واضحتر بتون ارتباط بهتری ایجاد کنه . ممنون که انتقادمو خوندی .

اول ممنون از انتقادت!؛)
من سعی میکنم که واضح تر بنویسم.
اما واقعیت اینه که قصه نمیگم. یا خاطره تعریف نمیکنم. اینا حسن!
حسایی که گاهی حتی نمیتونم اسم درستی روشون بزارم!
پس اصلا اجازه ندارن که واضح باشن ! این نظر منه!

خزان نوشت دوشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:12 ب.ظ http://chayesabz.blogsky.com/

من هم احمق نیستم اما می سوزم از گرمای دانه دانه های برف های خاطرات!

نگین چهارشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:48 ب.ظ http://sayetarik.blogsky.com/

خیلی قشنگ بود عزیزم!شاعر بودی به من نگفته بودی؟!

مردی که مرده بود شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:48 ق.ظ http://zendeh-be-goor.blogsky.com

هستی....همین که به با هم بودن می اندیشی......دلیل کافیست بر حماقت که نه.....خوش باوری....

به با کی بودن؟!
منظورم شخص نبوده! منظورم شاید یه حس بوده!

ماه نصفه پنج‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:51 ب.ظ http://morningmoon.blogsky.com

گرما رو ولش ...
برف ببارد بس است!

ر دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:56 ب.ظ

قشنگ بود
آفرین
اگه تونستی یه شعر واسه من بگی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد