من احمق نیستم
پیراهنم بنفش است
وبرف میبارد از گرمای وجودم
رزهای خوشرنگ احساسم زیر کلاه حصیری خشک شده اند!
من تنها نیستم
نفسهایم همیشه در کنار م میمانند.
تا لحظه ی مرگ!
و از ان به بعد تو.
تو با من باش! وقتی طعم گس مرگ را جویدم!
کم نیاورده ام.
اینجا همه چیز زیاد است!
.
.
فقط
شاید خسته ام از تاول های داغ پا- ها -یم!
شاید فقط خسته ام...!!! قشنگ بود...!!!
زندگی مثل یه آدامسه که تا میخوای از مزه شیرینش لذت ببری تموم شده و چیزی جز طعم گس بیهودگی برات نمیمونه ... سریعتر و قویتر میجویش اما دیگه مثل قدیم نیست ... تو عوض نشدی ، حتی زندگی هم ظاهرا عوض نشده اما حست به زندگی بیرنگ شده .
سلام
خستگی....شاید خر مشکله ما اینه که زیادی خسته ایم...
منم خیلی خسته ام...شاید یه تنوع می خوام..
کمتر راه بری مشکل حل میشه (;
و همین تاول هاست که به ما درس زندگی می آموزد...
دردش شیرین است زیرا لحظه های تلخ تنهایی را به یادم می آورد... روز های پیمودن و رفتن...
موفق باشی....
سلام
قشنگ بود
سلام.امیدوارم که بعد از اخرین نفس کسی باشد
بابا انتقال احساسات . بیان احساسات از طریق کلمات . جدی به سخره نمی گیرم می خوام انتقاد کنم اگه اجازه بدی .
نظر من اینه که اینجوری خیلی سخت میشه کلمات رو تعبییر کرد . خیلی گنگه . شاید این روش شما باشه اما من حس میکنم اینجوری ممکنه بعضی از خواننده ها که با فضای روحیت آشنا نباشن دچار سو تفاهم بشن .
فکر کنم یه ذره شفاف تر و واضحتر بتون ارتباط بهتری ایجاد کنه . ممنون که انتقادمو خوندی .
اول ممنون از انتقادت!؛)
من سعی میکنم که واضح تر بنویسم.
اما واقعیت اینه که قصه نمیگم. یا خاطره تعریف نمیکنم. اینا حسن!
حسایی که گاهی حتی نمیتونم اسم درستی روشون بزارم!
پس اصلا اجازه ندارن که واضح باشن ! این نظر منه!
من هم احمق نیستم اما می سوزم از گرمای دانه دانه های برف های خاطرات!
خیلی قشنگ بود عزیزم!شاعر بودی به من نگفته بودی؟!
هستی....همین که به با هم بودن می اندیشی......دلیل کافیست بر حماقت که نه.....خوش باوری....
به با کی بودن؟!
منظورم شخص نبوده! منظورم شاید یه حس بوده!
گرما رو ولش ...
برف ببارد بس است!
قشنگ بود
آفرین
اگه تونستی یه شعر واسه من بگی