فرق من و تو اینجاست ، فریناز ... من ، میخوام میخوام میخوام با تمام وجودم میخوام ... چی میخوام؟ ... نمیدونم ... شاید هم نه ... میدونم و جسارت ابرازش رو ندارم و نداشتم ... داشتم و ازم گرفتن ... حالا من هم سردم شده ... درست مثل این صفحه ... یه حس سرد که با گرمترین شعله ها هم رنگ گرمی به خودش نمیگیره
فرق من و تو اینجاست ، فریناز ... من ،
میخوام
میخوام
میخوام
با تمام وجودم میخوام ... چی میخوام؟ ... نمیدونم ... شاید هم نه ... میدونم و جسارت ابرازش رو ندارم و نداشتم ... داشتم و ازم گرفتن ... حالا من هم سردم شده ... درست مثل این صفحه ... یه حس سرد که با گرمترین شعله ها هم رنگ گرمی به خودش نمیگیره
وب جالبی دارید . اشعاری که یجورایی به سایه روشن محبوب من شبیه است.
امیدوارم مطلب بعدی شما نشان از ارامش باشد.
چی شده فریناز. چرا تا این حد پریشونی؟؟؟
چه حس آشنایی...
کاملا درکت میکنم...راستی یه پست در مورد مینیمالنویسی در وبلاگ دکتر کوچولو نوشتم...لینک شما رو هم گذاشتم...
آخه چرا؟
چی شده؟
خب بگو شاید با هم تونستیم یه کاری کنیم... حداقل گوش که می تونیم بدیم! نه؟
آپ کن دیگه...
الاهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی
چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اطلا نا امیدی رو دوست ندارم دوست من ...
البته واقع بینی بیش از اندازه هم نا امیدی به حساب میاد .!